English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4354 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
originate answer U مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
begotten U تولید کرده
chips U وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip U وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
adobe U شرکت نرم افزاری که محصولات Acrobat و ATM و PostScript را تولید کرده است
generator U ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
generators U ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
Perl U برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
uninterruptable power supply U منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
images U وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image U وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
cpu U پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
flexowriter U علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
adders U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder U مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
flip-flops U قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop U قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping U قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped U قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
literate U که میتواند بخواند
non volatile U ما میتواند اطلاعات را برگرداند.
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
detectors U وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
application years U مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
NVRAM U ما میتواند اطلاعات را نگه دارد
detector U وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
stating U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
world is one's oyster <idiom> U هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
machines U کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine U کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
adders U وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
machined U کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
states U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
stated U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
fields U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
hydro airplane U هواپیمایی که میتواند روی اب فرود اید
source U کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
double U دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled U دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled up U دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
fielded U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
answer/originate U که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
adder U وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
state U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
dynamically U مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
state- U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
dynamic U مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
burn through range U مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
scope U محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
smarts U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
bi fuel U موتور حرارتی که میتواند بادو نوع سوخت
smarter U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smarted U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smarting U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smart U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
an economist of time U کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
smartest U ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
unconsciously U غش کرده
soufflTs U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
souffle U پف کرده
souffles U پف کرده
infusions U دم کرده
unconscious U غش کرده
infusion U دم کرده
tumid <adj.> U پف کرده
beastby U کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
off the trail U پی گم کرده
puffy <adj.> U پف کرده
bloat U پف کرده
bouffant U پف کرده
puff pastry U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
gelid U یخ کرده
pickup field U زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
asr U وسیله یا ترمینالی که میتواند اطلاعات را ارسال و دریافت کند
CB U رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
wryneck U یکجور دارکوب که میتواند سرخود را دور شانه بگرداند
bucket U فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bounds U محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
optical U وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
bi directional U داده یا خط کنترلی که میتواند سیگنال ها را در دو جهت ارسال کند
capacitor U عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
T link U که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
failures U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
microscopist U کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
buckets U فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
knotted U ازدحام کرده
in flower U شکوفه کرده
baggily U بطورباد کرده
iced ppa U خنک کرده
blown U ورم کرده
bendon U نیت کرده
puffy <adj.> U باد کرده
distent U ورم کرده
tumid U اماس کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
they have done their work U را کرده اند
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
inwrought U از تو کار کرده
intumescent U اماس کرده
intumescent U باد کرده
airless U گرفته یا دم کرده
painted U رنگ کرده
ghi U کره اب کرده
fried U سرخ کرده
warm infusion U چیز دم کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
deep-rooted U ریشه کرده
ventricular U باد کرده
indrawn U جذب کرده
ghee U کره اب کرده
turgid <adj.> U باد کرده
risen U طلوع کرده
smoothfaced U صاف کرده
deep rooted U ریشه کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
farci U دلمه کرده
self taught U تحصیل کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
unruffled U ارام کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
billowy U باد کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
blubbery U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
testate U وصیت کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
puffed <adj.> U باد کرده
full-grown U رشدکامل کرده
educated U تحصیل کرده
inveterate U ریشه کرده
let it be done U کرده شود
swollen U ورم کرده
protuberant U باد کرده
fretty U اماس کرده
clarified U صاف کرده
iced U خنک کرده
chose U انتخاب کرده
picked U پاک کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
refined U تمیز کرده
swollen U اماس کرده
nodular U ورم کرده
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Vintage style
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
2تعریف فونتیک چیست؟
1What's on your mind
1cartridge
1تاندانسیو
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com